زبوک 10(استاندار بزرگ)

ساخت وبلاگ

وای استاندار بزرگ!

خدا سلامت کنه مرتضی افندی اینجوری نقل می کرد:

آن هم؟ آن ابداع زبوک زاده ماست در جای دیگری نمی توانید آن راببینید. به هر حال هشت ده سال از این ماجرا گذشته. من آن زمان کارمند شهرداری بودم.گفتند یک استاندار جدید اومده، از شش ماه قبل هم اسم این فرماندار را می شنیدیم، پناه به خدا یکیه مثل آفت، هر جا بره مثل بادی که کاه را می برد همه جا را لخت می کند. می سوزاند. تونگو مثل این که یه فرمانداری از آنکار نیست بلکه نعوذبالله بلایی فرستاده شوده از سوی خداست. یه چیزی مثل زلزله است به محض این که پایش را به ولایت گذاشت لرزه هایش به قصبه ماهم رسید. فرماندار مثل بید می لرزید بقیه کارکنان هم مثل سیم و یا برگ می لرزیدند. حالا کارمندان به جای خود، دیگران چرا این قدر می ترسیدند؟ اصناف چرا ترس ولرز داشتند؟ مگه یک آدم از آدم دیگه این قدر می ترسد؟حالا تو منو نگاه نکن این جوری دارم حرف می زنم، یک ترسی مرا فراگرفت که مثل محور ماشین پست می لرزیدم. حالا خانمها را نگو، خانمها تو خانه هایشان می ترسیدند! مردم ولایتی که قبل از ما ایشان در آنجا استاندار بود روزی پنج با به درگاه خدا دعا می کردند" خدایا یا جان این را بگیر یا ما را" یه کاری کن از دستش خلاص شویم. قربان حکمت خدا را برم ببین چه کار کرد نه جان استاندار را گرفت نه جان مردم را! بلکه یه راه حل بهتری پیدا کرد او را استاندار ما کرد!

هرچقدر از این استاندار می گفتند پایانی نداشت هنوز شش ماه قبل از آمدنش داستان اورا می گفتند. وقتی ملا بدرعقل کل حالات استاندار را شنید:

-        قربان خالق یکتا برم! به چه چیزهایی قادر نیست؟ این ملت آن قدر خودش را گم کرد گم کرد که آخر این یک فلاکت واقعی است. پدرانمان اینجوری گفته اند" وقتی ناموس نماند اخلاق نیز نمی ماند" وقتی دیگه حرمت واحترام نماند تجاوز و زنا زیاد شد. چه می شود گفت؟ اینها علامات چه چیزی هستند؟ همه اینها را ولش کن، فقط یک زبوک زاده برای خدا کافی است به خدا خدا ما را عذاب خواهد داد! همشهری ها وقتی ما این زبوک زاده را تاگردن درخاک دفن نکردیم، وقتی زن ومرد او را سنگ نزدیم، خدای متعال هم زور ش آمد. من اینها را یک عذابی بکنم که تا دنیا هست برای همه درس عبرتی باشد.آفت و سیل را، زلزله را، فرو رفتن زمین و خشکسالی را برای ما کم دانست! چه عذابی بدتر از اینها وجود دارد؟ از همه فرشته ها این سوال را کرد. فرشته ها همه نقاط دنیا را نگاه کردند و پیش خدواند جمع شدند، گفتند:

-        ای خدا! ما درهمه زمین جستجو کردیم، آتش سوزی،  طوفان، آفت، سیل، زلزله، خشکسالی، قتل وغارت و همه بلاها را آزمودیم سپاس شما را که بلایی پیدا کردیم که تاکنون در روی زمین کسی آن را ندیده است، برای عذاب این انسانها باید این بلارا برایشان نازل فرمائی، ازهمه دردهای شنیده نشده و دیده نشده بدتر است. شما در فلان محلی یک نوکر دارید که استاندار هست.

ای همشهریان هم اکنون بلایی را که قراره نازل بشه درک کردید؟ برای این ولایت یک استاندار اینجوری میاد و مسبب این زبوک زاده هست. چون ما بر کارهای بد این زیبدی زبوک زاده چشم پوشیدیم جناب الله این استاندار را بعنوان بلایی بر ما نازل کرد.

وقتی ملا بدر عقل کل اینجوری حرف زد، بنده خدا اسماعیل افندی:

-        دوستان چه کار بکنیم؟ آیا اسباب و اثاثیه مان را جمع کنیم و به دیار غربت کوچ کنیم؟

هرکاری بکنیم بیهوده است این پاداش عمل ماست. بلایی فرستاده شده از سوی خداست که هرجا برویم به دنبالمان خواهد آمد. و رفتن از این ولایت به ولایت دیگر دشمنی با انسانیت است، زیرا آن ولایت هم لعن ونفرین خواهد شد. به خاطر ما برای مردم مظلوم آنجا هم ظلم خواهد شد.

حالا بگو ببینیم ملا بدر عقل کل! می شه از دست این بلا خلاص شد؟اگر ما این زبوک زاده را به بهشت الاغ ها بفرستیم......

-        آری از بین بردن این زبوک زاده ثواب دارد! مثل این که یکصد نفر کافر موطلایی را از شمشیر می گذرانی!

آره آقا شنیدیم که استانداری که میاد یه همچه استانداری است. ما آن زمان یک فرماندار شجاع داشتیم از گوش به گوش تا این حرفها به گوشش رسید شروع به لرزیدن کرد.برای خوش آمد گویی به استاندار جدید به مرکز ولایت خواهد رفت و به علت ترس نمی تواند برود. هی امروز فردا می کند ولی نمی تواند برود زیرا این استاندار در استان قبلی چند فرماندار را عوض کرده. ولی اشتباه نکن، فرماندار از کسی نمی ترسه. ترس قائم مقام اینه که اگه استاندار به دست وپاش بپیچه مجبور خواهد شد پیش همه حسابش را برسه.

در این گیرو دار نگو یه روزی استاندار به فرماندار ما تلفن می زنه ومی گه:

-        پنج شش ماشین از کارمندان حکومت به استان ما خواهند آمد و از قصبه هایمان بازدید خواهند کرد. ممکنه به قصبه شما هم بیایند به خاطر این خودتان را به خوبی آماده بکنید.مثل جشن جمهوریت باید مراسمی برگزار کنید یک مراسم خوب! من خواهم آمد واز آمادگی تان بازدید خواهم کرد برای بازرسی خوب آماده بشید.  ولی اگه پیش ارکان حکومتی من را روسیاه کنید حسابتان را بکنید...

طبق گفته منشی فرماندار رضابیگ وقتی فرماندار ما حرفهای استاندار را شنید مثل کسی که گلوله به سرش خورده گیج ومنج شد. دو ساعت نتوانسته بود از روی صندلی اش بلند شود و بعد از بیدار شدن اینجوری گفته بود:

-        من مثل فرمانداران دیگه نیستم، اگر این استاندار بخواهد من را عوض کند من حساب اورا خواهم رسید، آری ترس من این است...

ترسم اینه که من این استاندار را قطعه قطعه کنم! ...

فرماندار شهردار را صدا کرد و جریان مراسم را بهش گفت. برای این مراسم باید همه کارها را به خوبی انجام دهید، درواقع این کار وظیفه فرمانداری نیست بلکه وظیفه شهرداری هست.آن موقع هم شهردار حمزه جفت زاده بود.

-        ما از قبل در نهایت آمادگی هستیم. هرکسی می خواد باید وسایلمان درانبار شهرداری آماده هست. عیدی میدی مراسمی تراسمی باشد همه وسایل آماده از انبار شهرداری بیرون می آید. باز هم این کار را کردیم. از انبار پارچه های رنگی، پرچم ها، برخی تابلوهای نوشته شده از دهمین مراسم جمهوریت، همه وسائل را درآوردیم ودر جلو پستخانه ردیف کردیم.

هتل چی ساتیلمیش بیگ از اداره کنندگان حزب گفت:

-        دوستان بیایید ابراهیم زبوک زاده را نیز تو این کار وارد کنیم، درپیش برنامه آمادگی برای مراسم او هم مشارکت کند. فکر وعقیده او را هم بگیریم. شما نمی دانید او چقدر نامرد است، اگر ما الان اورا مشارکت ندهیم، بعداً خواهد گفت من را آدم حساب نکردند. اینها را خواهد گفت و برای ما دردسر خواهد شد.

رئیس شهرداری حمزه جفت زاده آن قدر با زبوک زاده دشمن است که اگر به دستش برسد زبوک زاده را در یک قاشق آب غرق خواهد کرد. گول حرف ساتیلمیش را خورد وگفت:

-        من امروز رئیس شهرداری هستم وضعیت اینجا ازمن و فرماندار پرسیده خواهد شد، این زبوک زاده مگه کیه چیه؟از اون چه مشورتی خواهم گرفت؟ اون چه مقام رسمی دارد؟

ملا بدر عقل کل دشمن زبوک زاده است اما این حرف جفت زاده بهش برخوردو گفت:

-        این مملکت از من و فرماندار پرسیده می شود یعنی چه؟ چه می گویید این چه حرفی که قابل هضم نیست ؟ مگه دراینجا مسئول  محلی حزب وجود ندارد؟استاد بدر بعد از این همه مبارزه بی خود رئیس حزب شده؟پسر مگه این زبوک زاده هرکس دیگری غیر از خودش را مترسک می پندارد؟


برچسب‌ها: زبوک, استاندار بزرگ, ملا بدر عقل کل

نوشته شده در شنبه دهم تیر ۱۳۹۶ساعت 23:50 توسط عبدالحسین امینی| |

گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 146 تاريخ : جمعه 23 تير 1396 ساعت: 0:39